مرغ حق خواند هر دم در دل شب ای ماه
کز شب عاشق آه
چشم جهان خُفته، عاشق خون گرید
اشک مُحبّت چیست؟
گریه ز دل خیزد، بی دل چون گرید
شب تاری به بیداری، مرغ شباهنگم
کند با شب حکایت ها آه دل تنگم
وای وای وای از شب های سیاه من
جز شب کیست در عشق تو گواه من ؟
جفا کردی، وفا کردم
ستم راندی، دعا کردم
برو برو یارا از دل، ما را که بد خو یاری
کینه ی عاشق در دل داری
مرغ شب می نالد تا به سحرگه با من
آتشم زند به خرمن
گردش عالم گر نکند طی، شامِ غم را
شعر از رهی معیری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر