رجعونی عنیک لأیامی اللی راحوا
چشمهایت مرا به روزهای گذشته، باز گرداند
علمونی أندم على الماضی وجراحه
چشمهایت، به من آموخت که بر گذشته و زخم هایش پشیمان شوم
اللی شفته قبل ما تشوفک عنیه
آنچه پیش از دیدن تو، دیدم
عمر ضایع یحسبوه إزای علیّ
عمری تباه بود، چگونه آن را به حساب من می شمارند
انت عمری اللی ابتدی بنورک صباحه
تو عمر منی که با نورت صبح زندگی ام آغاز شد
قد ایه من عمری قبلک راح وعدّى
چقدر از عمر من پیش از تو سپری شد و شمرده شد
یا حبیبی قد ایه من عمری راح
حبیب من، چقدر از عمر من سپری شد
ولا شاف القلب قبلک فرحه واحده
و دلم پیش از تو ذره ای شادی هم ندید
ولا داق فی الدنیا غیر طعم الجراح
و در دنیا غیر از طعم زخم ها نچشید
ابتدیت دلوقت بس أحب عمری
اما حالا، دوست داشتن زندگی را آغاز کرده ام
ابتدیت دلوقت اخاف لا العمر یجری
حالا ترس از گذران عمر را آغاز کرده ام
کل فرحه اشتاقها من قبلک خیالی
هر شادی که پیش از تو خیالم می خواست
التقاها فی نور عنیک قلبی وفکری
دل و جانم در نور چشمانت پیدا کرد
یا حیاه قلبی یا أغلى من حیاتی
ای جان دلم، ای گران تر از جانم
لیه ما قابلتش هواک یا حبیبی بدری
چرا عشق تو را پیش از این ندیدم، حبیبم، ماه من
اللی شفته قبل ما تشوفک عنیه
آنچه پیش از دیدن تو، دیدم
عمر ضایع یحسبوه إزای علیّ
عمری تباه بود، چگونه آن را به حساب من می شمارند
انت عمری اللی ابتدی بنورک صباحه
تو عمر منی که با نورت صبح زندگی ام آغاز شد
اللیالی الحلوه والشوق والمحبه
شب های شیرین و شوق و محبت را
من زمان والقلب شایلهم عشانک
دل من، دیرزمانی است که برای تو نگاه داشته است
دوق معایا الحب دوق حبه بحبه
عشق را با من بچش، ذره ذره بچش
من حنان قلبی اللی طال شوقه لحنانک
با شوق قلبم که بسیار مشتاق مهربانی توست
هات عنیک تسرح فی دنیتهم عنیه
چشمانت را بیاور که در دنیای آنها، چشمانم سرگردان شود
هات ایدیک ترتاح للمستهم ایدیه
دستانت را بیاور تا دستانم از لمس آن ها آرام شود
یا حبیبی تعالى وکفایه اللی فاتنا
محبوبم، بیا، آنچه از دست دادیم برای مان کافی است
هو اللی فاتنا یا حبیب الروح شویه
آنچه از دست دادیم، محبوب جانم، مگر کم بود؟
اللی شفته قبل ما تشوفک عنیه
آنچه پیش از دیدن تو، دیدم
عمر ضایع یحسبوه إزای علیّ
عمری تباه بود، چگونه آن را به حساب من می شمارند
انت عمری اللی ابتدی بنورک صباحه
تو عمر منی که با نورت صبح زندگی ام آغاز شد
یا حبیبی تعالى وکفایه اللی فاتنا
محبوبم، بیا، آنچه از دست دادیم برای مان کافی است
هو اللی فاتنا یا حبیب الروح شویه
آنچه از دست دادیم، محبوب جانم، مگر کم بود؟
اللی شفته قبل ما تشوفک عنیه
آنچه پیش از دیدن تو، دیدم
عمر ضایع یحسبوه إزای علیّ
عمری تباه بود، چگونه آن را به حساب من می شمارند
انت عمری اللی ابتدی بنورک صباحه
تو عمر منی که با نورت صبح زندگی ام آغاز شد
یا أغلى من أیامی
ای برتر از روزهایم
یا أحلى من أحلامی
ای زیباتر از خواب هایم
خدنی لحنانک خدنی
مرا با مهربانی ات ببر
من الوجود وابعدنی
از هستی مرا ببر و دور کن
بعید بعید أنا وانت
دورِ دور، من و تو
بعید بعید وحدینا
دورِ دور، ما به تنهایی
ع الحب تصحى أیامنا
روزهایمان با عشق زنده گردد
ع الشوق تنام لیالینا
با شور شبهایمان بخوابد
صالحت بیک ایامی
با تو، با روزهایم آشتی کردم
سامحت بیک الزمن
با تو، زمان را بخشیدم
نستنی بیک آلامی
با تو دردهایم را فراموش کردم
ونسیت معاک الشجن
و با تو غم ها را فراموش کردم
ودعونی عنیک للأیامی اللی راحوا
چشمهایت مرا با روزهای گذشته، وداع داد
علمونی أندم على الماضی وجراحه
به من آموختند که بر گذشته و زخم هایش پشیمان شوم
اللی شفته قبل ما تشوفک عنیه
آنچه پیش از دیدن تو، دیدم
عمر ضایع یحسبوه إزای علیّ
عمری تباه بود، چگونه آن را به حساب من می شمارند
تقدیم کننده هدایت اشتری لرکی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر